The Night of The Hunter/ Charles Laughton/ 1955

night 2

مرد سوار بر اسب، با صدایی گیرا ترانه ای برگرفته از یک سرود لوترین (مسیحی پروتستان) قدیمی را زمزمه می کند و از سمت چپ کادر، به فضای اکسپرسیونیستی و دو بعدی تابلو گونه ای وارد شده و پس از طی کردن مسیر خلوت از جسم، ولی پر از نور و سایه، به سمت انتها، خانه های سیاه روان می شود…

nightofthehunter

 

شب شکارچی، فیلمی ست که تاثیر بسیار زیادی روی درک من از تصویرهای متوالی، و یا به قول معروف، سینما، گذاشت. هنر بکار رفته در این فیلم، تنها منحصر به صحنه های زیبای میکس شده با موسیقی های دلپذیر (که شاید نمونه های بسیار موفق معاصرش را بتوان در آثار تارانتینو یافت)، بازی های خیره کننده و یا روایت داستانی جذاب نبود.

نور و سایه، دو عنصر به ظاهر متضاد، در این فیلم چنان هنرمندانه در کنار دیگر عوامل بکار گرفته شده بودند که تاثیر مضامین بر ذهن مخاطب را، چه در زمینه ی انتقال مفهوم تک تک تنما ها، و چه به عنوان آیتمی معنی دار در خط سیر کلی داستان، به حد کم نظیری می رساندند.

نکته ی قابل تامل راجع اینگونه افراط در کانترست ها و فرق آن با سینمای باشکوه وایمار تعداد فریم ها در واحد زمان است که عامل مهمی در تعیین ریتم فیلم است. از این روست که امکانات تکنولوژیک در سال 1955 چارلز لفتون را قادر ساخت تا تریلری با فضایی اکسپرسیونیستی، ولی با ریتمی پایین برای بالا بردن بار دراماتیک و روایی فیلم بسازد.

نتیجه، شب شکارچی، اولین و آخرین ساخته ی سینمایی این کارگردان با استعداد، با بازی فراموش نشدنی رابرت میچام در نقش اصلی از آب درآمده است.

Annex - Mitchum, Robert (Night of the Hunter, The)_NRFPT_01

“فرزندان من، در مسیر زندگیتان از پیام آوران دروغین بهراسید. چرا که آنان گرگانی در لباس میش هستند”

رورند (مبلغ پروتستان) هری پاول، یک بیمار روانی با انگیزه های میسوژنیستی (ضد زن) ملهم از آموزه های کتاب مقدس، در حین سفر و (بظاهر) تبلیغ آیین پروتستان در ایالت های جنوبی آمریکا در دهه ی پر از فقر و بیکاری  سی میلادی، به اغفال زنان روستایی و ساده و مذهبی و قتل آنها با انگیزه ای صرفا مادی ست که درگیر ماجرای دزدی از بانک مردی می شود که با سرقت ده هزار دلار برای تامین همسر و دو فرزندش محکوم به اعدام شده است.

اعدامی که با ابراز شک افسر عاملش از انسانی و اخلاقی بودن یا نبودن شغلش به شکل پرسشیی در می آید، ولی همانجای داستان رها می شود و تا انتهای فیلم بدون اشاره می ماند. (و دقیقا همین مفهوم در فیلم است که من را متقاعد می کند که شب شکارچی را در زمره فیلمهای پروپاگاندا طبقه بندی کنم)

باقی داستان برای رورند پاول محتوم است: خداوند وی را در مسیری قرار داده که وی را در مقابل وسوسه های ناشی از آن عاجز آفریده است: مسیری پر از پول و یک زن بیوه.

ظرافت بکار رفته در پردازش داستان به قدری زیاد و پرمعنی و کانسیستنت (همگرا و در خدمت اهدافی واحد) است که تنها با دیدن این اثر و لذت بردن از آنهاست که به درستی دریافت می شود. موسیقی های محلی با مضامین مذهبی، کلوز-آپ های متعدد از جانوران بومی جنوب که اغلب به نماهایی از دو کودک در حال فرار منتهی می شوند (Lambs of God)، و کلوز-آپ های دیگری از جانوران گوشتخوار که به نماهایی از رورند پاول ختم می شوند(گرگ در لباس میش)، تدوین غیر متعارف ولی شورانگیز در نقاط حساسی داستان مانند برخورد رورند پاول با کودکان حین تعقیب و گریز، یا خانم کوپر که به افزایش دلهره می انجامند و غیره…

استنلی کورتز، مدیر فیلمبرداری این فیلم که سابقه ی همکاری با کارگردانان بزرگ دهه ی باشکوه چهل آمریکا را دارد اذعان کرده است که چارلز لفتون (شب شکارچی) و اورسون ولز تنها کارگردانانی بودند که قادر به درک نور، “این پدیده ی خارق العاده ی غیر قابل توصیف” بودند.

بیان دیدگاه